امروز به تعداد روزهای عمرم خوشحالم مولاجان

نه!

تعداد روزهای عمرم کم است برای شادمانی مولایم، به تعداد ثانیه های حضورِ گرمت در هستی مَسرورم مهدی جان

روزِ میلاد بابای مهربان مولای من است، کاش اهل زمین صدای شادمانی ام را می شنیدند و برای لبخند مولایم و إن یکاد می خواندند

امروز به بلندای ابدیت شادمانم و مسرور که مولایم یک روزی را از غصه ی غربت در غیبتِ زمانه به دور است!

بار الها؛ مولایم شادمان است، نمی دانم با کدام زبان، تو را برای این روز آسمانی شکر کنم که آفرینش به قدم های مبارک پدر مولایم مُزین شد

میدانم اهل آسمان برای تبریک به محضر مبارکت می آیند، کاش مرا هم توفیقِ حضوری بود تا به محضرت می رسیدم و با شاخه ای گل، میلادِ پدر بزرگوارت را تبریک می گفتم

اما چه کنم که من بیشتر از تو در پرده ی غیبت مانده ام، به دور از چشم مولایم، که حتی لایق نیستم برای عرضِ تبریکی عاشقانه به محضر مولایم عرضِ ادب کنم

از همین فاصله، از زمین به محضر آسمانی ات تبریکم را روانه می کنم

میدانم از روسیاهی چون من هم قبول می کنی

آرزو می کنم به برکت میلاد مبارک بابای مهربانت هم که شده، خداوند پرده از چهره ی آسمانی ات بردارد و با مژده ی ظهور آسمانی ات مرا هم خوشحال کند

به امید روز آمدنت در عشق آباده ظهورت مولاجان