خسته ام از دنیا

بیا محبوب من

باز هم شکایت عالم را به محضرت آورده ام

خسته ام از دنیا جانِ مهدی

خسته از بی تو بودن و بی تو ماندن

خسته از هزار سال فاصله بین من و تو

چرا فاصله، فاصله شد بین چشم من و قامت دلربای تو؟

خسته ام از تمام کوچه هایی که به شوق دیدارت قدم گذاشتم و تو قبل از من از آنها گذشته بودی

به هر کوچه که می رسم، تو زودتر از من به آنجا رسیده ای

تنها بوی دل انگیز پیراهنت در کوچه مانده و بس

نمی دانم باز هم از این کوچه عبور می کنی یا نه

ولی این کوچه، خلوت تنهایی من بود با خاطرات تو! نمی دانم به کجا میروی

اما باز هم اگر دلت خواست از خلوت دل تنگی ام عبور کن

من همین جا چشم به راه آمدنت می مانم