امام زمان در کاروان اسرا
قدم های مبارکش که به شام رسید گفت: منم فرزند مَروه و صفا
منم فرزند زمزم
من پسر حسینم ولی کسی او را نشناخت!
مهدی جان در روز عاشورا لباس هایش را بُردند، به شمشیرِ نادانی قصدِ جانش کردند، زنجیرِ ظلم را که به گردنش بستند، چشمانش بارانی شد
مولاجان، امام زمان مردمش بود، درست مثل شما که امام زمان این مردمی در غربت
اما به هر چه نگاه میکرد به یاد حسین – آسمان – میشد و می بارید
نمیدانم چرا یاد گرفتیم، تنها ماندن را به امام زمانمان در هر زمانی – هدیه – کنیم
ولی مهدی جان دیگر تنهایت نمیگذارم
حداقل من قول میدهم تنهایت نگذارم

+ نوشته شده در شنبه نهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:34 توسط بهانه های انتظار
|
با ارسال یا مهدی به شماره 30005930313313 پیامک های مهدوی دریافت کنند.