یک دنیا آرامش یک آسمان عشق یک دریا صبوری

این جمله ها تعبیر عاشقانه ی دل کوچکی ست در سرزمینی غریب

دختری زیبارو با دلی به وسعت آسمان با نگاهی به بیکرانی دریا اما با دستانی دردمند با جسمی آزرده از جور بی وفایی ها

این واژه ها با اشک بر صفحه می نشینند برای دخترِ امام زمانی که باید سَروری می کرد برای دختران زمینی اما به قانون جهل ظالمان زمانه اش صورتش کمی شبیه صورتِ مادرش فاطمه شد.

شاید اگر حسین دلی بزرگ به وسعت رحمت خداوندی نداشت دختری سه ساله را برای غربت نشینی به کرب و بلا نمی بُرد اما مگر می شود حسین بود و دل از دردانه ای همچون رقیه برداشت

حسین عشق را در قامتی کوچک به رنگ غروب دلگیر آسمان پیچید و برای یادگاری با خود به کربلا بُرد

حسین نیلوفری را که با نان عشق و آب دلدادگی به ثمر رسانده بود با خود همراه کرد تا اگر کسی نشان از روزی حلال خواست رقیه را نشان بدهد که تصویری روشن از پاکی سفره هایی ست که خدا در ذره ذره ی نان و آب ش حضور دارد

حلال تر از نان عشق و نمک دلدادگی حسین در زمین نبود که بتوان با آن دختری را از جنس آسمان میهمان زمین کرد به غربت بُرد میهمان خرابه اش کرد و به جای آن همه نان و آب آسمانی برایش سَری بُریده آورد!

آنان که خبر از روزی حلال پدرانشان ندارند دلهاشان سخت تر از آن است که بفهمند سر بُریده برای دختری سه ساله یعنی چه ؟

نمی دانند دختری که با نان و آب حسین بزرگ شده جز عشق بر سفره ی پدری ندیده

به گمانش تمام سفره های زمینی شبیه سفره های عاشقانه ی خانه ی حسین است اما دریغ که در خرابه سفره ای زمینی را نشانش دادند و همین برایش بس بود برای جان دادن